۲ مطلب با موضوع «از زیبایی های کتاب :: کتاب هفتم» ثبت شده است

ابرهای طلایی آسمان

یکی از عصرهای خوش آب و هوای ماه مه بود.بندر فور ویندز چون آینه ای شفاف،تصویر ابرهای طلایی آسمان را منعکس می کرد.صدای ناله های دریا که حتی در بهار هم اندوهگین بودند،در امتداد شن های ساحل به گوش می رسید،ولی باد سرمست و بازیگوش،میان جاده ی سرخ بندر،دوشیزه کورنیلیا را که با خون سردی از روستای گلن سنت مری می گذشت،همراهی می کرد.

 

از زیبایی های کتاب(کتاب هفتم)

 

این چند خط،خط های آغازین کتاب هفتم هستند.به زیبایی هایی که در متن به کار رفته توجه کنید.آدم احساس می کنه که خودش توی جزیره ی پرنس ادوارد زندگی می کنه و شوری آب دریا رو زیر زبونش احساس می کنه. :)

  • ۳
  • نظرات [ ۲ ]
    • آنه ...
    • جمعه ۱۰ آبان ۹۸

    دره ی رنگین کمان چگونه جایی است؟

    بچه های بلایت دوست داشتند در روشنایی روز،میان سرسبزی پرنور بیشه ی افرا که میان اینگل ساید و دریاچه ی گلنت سنت مری قرار داشت،بازی کنند.ولی برای تفریح شامگاهی،هیچ جا بهتر از دره ی کوچک پشت بیشه ی افرا نبود که برای بچه ها حکم سرزمینی افسانه ای را داشت.یک بار که آن ها از پشت پنجره ی انباری زیر شیروانی اینگل ساید،منظره ی آفتابی و باران خورده ی بیرون را تماشا می کردند،چشمشان به رنگین کمان با شکوهی افتاد که روی دره ی محبوبشان طاق زده بود.والتر با دیدن آن صحنه،شادمانه گفت:((بیایید اسم آن جا را بگذاریم دره ی رنگین کمان.))

    و از آن به بعد،اسم دره ی رنگین کمان جاودانه شد.

    باد تند و سرمستی که بیرون از دره ی رنگین کمان می وزید با ورود به آن جا نرم و ملایم می شد.میان دره،راه باریکه های زیبا و خزه گرفته از روی ریشه ی صنوبر ها می گذشتند.درخت های گیلاس جنگلی که در فصل بهار،سفیدپوش می شدند،در جای جای دره به چشم می خوردند و کنار صنوبرهای تیره ترکیب چشم نوازی به وجود می آوردند.جویبار کوچک و مرمرین روستای گلن از وسط دره می گذشت.تمام خانه های روستایی،فاصله ی زیادی با آن جا داشتند.فقط بر فراز دیواره ی بلندتر دره،کلبه ای کوچک،آشفته و متروک به چشم می خورد که به آن "خانه ی سابق بیلی" می گفتند.سال ها بود که کسی آن جا زندگی نمی کرد،ولی تخته سنگی خزه بسته احاطه اش کرده بود و در باغ قدیمی اش بسته به فصل،بنفشه،سوسن و زنبق می رویید.بقیه ی فضای باغ را درخت های زیره پر کرده بودند که در شب های مهتابی تابستان،چون امواج نقره ای تاب می خوردند و ره جوش و خروش در می آمدند.

    در شمال دره،دریاچه ای کوچک آرمیده بود و آن سوتر جنگل ارغوانی تا بالای تپه،جایی که خانه تنها و خاکستری رنگی به دره و بندر خیره شده بود،ادامه داشت.دره ی رنگین کمان با وجود نزدیک بودنش به روستا،طبیعتی وحشی و فضایی خلوت داشت و همین ویژگی،آن جا را محبوب بچه های اینگل ساید کرده بود.

    دره پر از گودال های قشنگ بود.بچه ها معمولا بزرگ ترین گودال را برای بازی و تفریح انتخاب می کردند.آن روز عصر هم آن جا جمع شده بودند.داخل آن گودال،صنوبرهای نورس قد علم کرده بودند.از میانشان شکافی به سوی جویبار باز می شد.کنار جویبار توسکایی جوان و نقره ای،قد راست کرده و والتر به آن لقب "بانوی سفید" داده بود.میان آن شکاف "درخت های عاشق" والتر هم حضور داشتند؛یک صنوبر و یک افرا که به خاطر نزدیکی زیاد،شاخه هایشان در هم بافته و پیچیده شده بود.جم یک ردیف از زنگوله های سورتمه را که هدیه ی آهنگری گلنی بود،روی درخت های عاشق آویزان کرده بود و با گذر هر نسیم ملایمی،صدای ظریفی در فضا می پیچید.

     

     

    کتاب آنی شرلی در دره ی رنگین کمان

  • ۱
  • نظرات [ ۵ ]
    • آنه ...
    • دوشنبه ۱ مهر ۹۸
    گرین‌ گیبلز سرسبز
    من از تو ام و تو از من
    من سعی خواهم کرد
    همه چیز را بیاموزم
    همانگونه که تاکنون آموخته‌ام
    ای گلهای زیبای صحرایی به من رخصت دهید
    تا شما را که زینت بخش روح و جان بودید
    به این آب آبی رنگ بسپارم
    و در آینه‌ی آب به شما نظاره کنم
    و سپس
    با تنهایی خویش راه خانه را در پیش گیرم
    خانه ای که به من محبت بخشیده است.