یکی از عصرهای خوش آب و هوای ماه مه بود.بندر فور ویندز چون آینه ای شفاف،تصویر ابرهای طلایی آسمان را منعکس می کرد.صدای ناله های دریا که حتی در بهار هم اندوهگین بودند،در امتداد شن های ساحل به گوش می رسید،ولی باد سرمست و بازیگوش،میان جاده ی سرخ بندر،دوشیزه کورنیلیا را که با خون سردی از روستای گلن سنت مری می گذشت،همراهی می کرد.

 

از زیبایی های کتاب(کتاب هفتم)

 

این چند خط،خط های آغازین کتاب هفتم هستند.به زیبایی هایی که در متن به کار رفته توجه کنید.آدم احساس می کنه که خودش توی جزیره ی پرنس ادوارد زندگی می کنه و شوری آب دریا رو زیر زبونش احساس می کنه. :)