سرمای پاییزی رو حس می کنید؟فصل طلایی کم تر از یک ماه دیگه از راه می رسه.فصل برگریزان. :)

شب ها سرد شدن.وقتی که به حیاط خونه مون می رم ناگهان موجی از سرما رو حس می کنم و بعد به آسمون پر از ستاره نگاه می کنم و به ستاره هایی که در این فصل در آسمون پدیدار می شن نگاه می کنم و با خودم می گم که چه قدر دلم برای این ستاره ها تنگ شده بود.خوشحالم که دوباره می بینمشون.اجازه می دم پرنده ی خیالم پرواز کنه و با خودم فکر کنم که ستاره ها هم از دیدن من خوشحال اند. :)

گاهی وقت ها از خودم می پرسم که چطور ممکنه بعضی از انسان ها هر از چندگاهی بر بال های پرنده ی خیالشون نمی شینن و به سرزمین رویاها سفر نمی کنن؟؟واقعا این دسته از انسان ها رو درک نمی کنم.

 

+تصمیم دارم امسال وقتی که دوباره به دانشگاه دوست داشتنی ام (کم تر از یک ماه دیگه مونده. ^_^ ) برگشتم بالاخره شجاعت به خرج بدم و داشتان های کوتاهی رو که نوشتم برای یک مجله بفرستم.شاید چاپ بشن. :)